علی نظری: سوگند

علی نظری سوگند

«قسم به شیر مادرم»‌ اصطلاحی‌ رایج در زبان اهالی جنوب ایران و خاصه خوزستانی‌ها است. بسیاری از ما آن را در ترانه‌ی «سوگند» با صدای زنده‌یاد «علی نظری» شنیده‌ایم. یاد این ترانه‌سرا، آهنگساز و خواننده‌ی مردمی خوش و به‌یاد باد.

[چون من درمانده‌ی عشق تو کس نیست
بیا جانا که عشق من هوس نیست]

سوگند به دلهای شکسته، سوگند به خونِ جگرم
سوگند بر اشک یتیمان، سوگند به شیر مادرم
که عشق تو از دل غمینم هرگز هرگز نرود
که مهرت از سینه‌ی حزینم هرگز هرگز نرود

تو بلای منی، تو دوای منی
به تو و عرض کبریا سوگند
که به مذهبِ عشق تو خدای منی
به خداوندیِ خدا سوگند

خون بگرید الهی هر شب آن‌که ما را ز هم جدا کرد
شمع عمرش بمیرد اکنون که وجود مرا فنا کرد

دلش از غصه خون شود، جانش به لب آید، غمش فزون گردد
آن که قلب بلا کشم را به فراق تو مبتلا کرد.
نغمه‌پراز عاشقانه منم،‌ موج دریای بیکرانه منم
عاقبت بی‌نشانه می‌میرم
در دیار غمت روانه منم، مرد آواره‌ی زمانه
با غمی جاودانه می‌میرم

* * *

علی نظری: بر مزار مادر (اولین ترانه)

علی نظری بر مزار مادر

بر مزار مادر
شعر و آهنگ: علی نظری
خواننده: علی نظری

خیز مادر که به پای تو گُهر بریزم
گُهر آغشته به خوناب جگر می‌ریزم
خفته‌ای در دل خاک و زدلم بی‌خبری
هر شب از خاک مزار تو بسر می‌ریزم
دلم خون شد ز تنهایی، ندارد دل شکیبایی
فراغت می کُشد آخر، مرا این درد تنهائی
به جان آتش برافروزم، چو شمعی تا سحر سوزم
به راهت چشم تَر دوزم، ولی دانم نمی‌آیی
به خاطر آیدم روزی که بودی یار غمخوارم
کنون تنها در این خلوت به یادت اشکِ غم بارم
دگر بی‌تو از این دنیای فانی دل بُریدم من
حلالم کن شرابی را که از جانت مکیدم من
(هنوز هم نغمه‌ی لالای تو رسد از عالم بالا به گوشم
بگوشم آید این آوای جانبخش

فراموشت نخواهم کرد مادر اگر چه در دل خاکم خموشم)

* * *

نام و یاد «مادر» در ترانه‌های ایرانی

* * *

علی نظری: بعد از من

علی نظری بعد از من

 

بعد از من
شعر و آهنگ: رضا جنتی‌عطایی
خواننده: علی نظری

در این جهان تا هستی اسیر غمها باشی
خدا کُند بعد از من همیشه تنها باشی
جوانی‌یت هدر شود چو من ز کس محبتی نبینی
همیشه مبتلا به کام صد بلا به گوشه‌ای نشینی

جفایت افزون‌تر کُن
مرا تو دل خون‌تر کن
که بعد از این، از این دل برای من دل نمی‌شود
مرا تو دلخون کردی، مرا تو مجنون کردی
بیا و یک نفس به داد من برس
که بی تو از جوانی سیرم
دگر ز زندگانی سیرم
تا شبها من، دامن دامن می‌گریم تو لحظه‌ای نخواهی خندید
تا من می‌سوزم، با غم می‌سازم تو روز خوش نخواهی دید
از این جوانی، ز زندگانی چه بهره بُردم
به شوق فردا، همیشه تنها زغصه مُردم

* *‌ *

error: Content is protected !!