سروده و صدا: رحیم معینی کرمانشاهی
موسیقی زیر صدا: مهندس همایون خُرم
سروده و صدا: رحیم معینی کرمانشاهی
موسیقی زیر صدا: مهندس همایون خُرم
حکایت مردی که «نه» میگفت
سیاوش کسرایی
(صدای شاعر)
ادامه خواندن سیاوش کسرایی: حکایت مردی که «نه» میگفت (صدای شاعر)
«غزل سیاه» را سیاوش کسرایی شهریور ماه ۱۳۶۹ در خطاب به «حافظ» سرآمد شاعران ایران سروده است. در سی و دومین سال سرایش این شعر آن را با صدای شاعر بشنوید.
شعر و دکلمه: فریدون مشیری
(برگرفته از شب شعری در آمریکا)
موسیقی: الهه ناز (اکبر محسنی)
اجرای آهنک با گیتار: بهمن باشی
شانزدهم خرداد، سالگشت زادروز «نادر نادرپور» شاعر نامآشنای معاصر است. به این بهانه و با یاد او، سرودهی «خون و خاکستر» را با صدای شاعر بشنوید.
(سکوت)
شعر ترانه از: فریدون مشیری
آهنگ و پیانو: مازیار حیدری
ترانهخوان: نجلا
شاد بودن هنر است
سروده و صدای: ژاله اصفهانی
بشکُفد بار دگر لالهٔ رنگین مُراد
غنچهٔ سرخ فروبستهٔ دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که بهسر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر.
شاد بودن هُنر است
شاد کردن هُنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بیجان، شب و روز
بیخبر از همه خندان باشیم
بیغمی عیب بزرگی است
که دور از ما باد!
کاشکی آینهای بود درونبین،
که در او
خویش را میدیدیم
آنچه پنهان بود از آینهها میدیدیم
میشدیم آگه از آن نیروی پاکیزهنهاد،
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن،
پیک پیروزی و امید شدن.
شاد بودن هُنر است
گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد
زندگی صحنهٔ یکتای هُنرمندی ماست
هر کسی نغمهٔ خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بهجاست
خُرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
* * *
از «ژاله اصفهانی» در این سایت
در قطار [نگاهنگ] (صدای شاعر)
در قطار (دستخط و صدای شاعر)
* * *
سروده و صدای: شیهاز قنبری
موسیقی: موریس ژار
از: مجموعهٔ یک دهان آواز سرخ
رسولان پرسیدند: «ایمان ما را زیاد کن!»
خداوند پاسخ داد: «اگر شما به اندازهی دانهی خردلی ایمان میداشتید،
میتوانستید به این درخت توت بگویید از ریشه در بیا و در دریا کاشته شو!
پس آنگاه، درخت چنان میکرد که میخواستید.» [کتاب مقدس]
و درختانِ تناور ما رفتند و رفتند تا جنگل شدند.
و از اینروست که از پسِ غیبتشان، جنگل، همیشه تنسرخ است.
سیزده
(به دلاوران سیاهکل)
سیزده هفتهی پیش
سیزده موشِ سیاه
سیزده کفشِ تمامی سوراخ
در علفها دیدند
و چه بیشرمانه
همه را بلعیدند.
فصل سنگینی بود
از خود این بیبرکت میپرسید:
ـ کسی از راه میآید آیا؟
آخرین مرد جوان هم آمد
اولین مردِ جوان با او گفت:
سیزده بار بگو
بیداری
تا بگویم
ـ آری ـ
کولبارت بردار
روی گلبرگِ شقایق بنویس
سیزده بار از نو
میشود با هر دست
رفت
سر وقتِ
درو.
داسها زنگاری
وقت کم، فرصتِ صیقل هم نیست
و هوا بارانیست
تا طلوع فریاد
چند ساعت باقیست!
سیزده بار بگو
در تنم خونِ یهودایی نیست
تا بگویم کافیست
کولبارت بردار
چوبدستت را نیز
و برادر
برخیز.
بیشه از خود پرسید:
ـ پس در این ساکتِ خشک
چشمههایی هم هست
و درخت از ریشه:
ـ عاقبت رود به جنگل پیوست؟
بعد از این سفرهی تو بارانی.
غوک پرسید از مار:
ـ سیزده هفتهی پیش
شیر افیونی جنگل، همهشان را بلعید؟
مار پاسخ در داد:
ـ و چه رندانه
به بیتجربگیشان خندید
غافل اما
که برادرهاشان
اینک
از تپه روان
و به نزدیک سحر
کار او
یکسره سازند آخر.
ـ دستهاشان پُر باد
تا طلوع فریاد!
سیزده هفتهی بعد
سیزده موشِ سیاه
سیزده کفشِ تمامی سوراخ
در علفها دیدند
و چه بیشرمانه
همه را بلعیدند.
اینک
آنجا
آنسو
از خود این بیبرکت میپرسد:
ـ کسی از راه میآید آیا؟
و من، اینجا از تو:
ـ تو، میآیی با ما؟
[درخت بیزمین، دفتر سوم (دلریختگان)، چاپ اول ۱۹۹۱، آمریکا، صفحۀ ۱۷۸ تا ۱۸۱]
* * *
واقعهٔ «سیاهکل» در ترانهها:
جمعه (شهیار قنبری، اسفندیار منفردزاده، فرهاد مهراد)
جنگل: (ایرج جنتیعطائی، بابک بیات، داریوش اقبالی)
* * *
فرازهایی از منظومۀ بلند
«آبی، خاکستری، سیاه»
شعر و صدا از: حمید مصدق
درآمد بر منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»
با صدای: حمید مصدق
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچۀ همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تُند دوید
سیب را دست تو دید
غضبآلوده به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد بهخاک
و تو رفتی وهنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خشخش گام تو تکرار کُنان،
میدهد آزارم
و من اندیشهکُنان
غرق این پندارم
که چرا،
ـ خانۀ کوچک ما
سیب نداشت
خرداد ۱۳۴۳
حمید مصدق
درآمد بر منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»
* * *
از «حمید مصدق» در سایت «راوی حکایت باقی»
● ترانههایی بر اساس سرودههای «حمید مصدق»
● «من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی» (صدای شاعر)
● منظومه «آبی، خاکستری، سیاه» (متن کامل، صدای شاعر)
● «سیب» درآمد بر منظومهی «آبی، سیاه، خاکستری» (صدای شاعر)
* * *