پاییز سال ۱۳۵۶ در دوره دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران، ده شب شعر و سخنرانی در محل انجمن فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته) برگزار شد. در شامگاه شنبه ۲۳ مهر ماه آنسال (شب ششم) سیاوش کسرائی در مجموع ۱۱ شعر از سرودههای خود را خواند. [رهآورد، شاعر، شعر یونانی، هجوم، شکفتن، غزل برای درخت، اینبار، بر حصار سنگ، پرنده، وحدت، آغاز]
متن سخنرانیها و اشعار خوانده شده در این ده شب، سال بعد از آن توسط انتشارات امیرکبیر چاپ و در کتابی با عنوان «ده شب» منتشر شد. چند سال پیش اما مجموعهای شنیداری از آرشیو کتابخانهٔ «موسسهٔرودکی» مرکز امور نابینایان کشور [موسسه خیریه و نیکوکاری ریحانه] به فضای اینترنت راه یافت که شامل بخشهای عمدهای از صدای نویسندگان و شاعران حاضر در شبهای گوته بود.
در نوار شب ششم، بخش شعرخوانی «سیاوش کسرائی» هشت سروده از یازده شعری که خواند موجود است. یکی از شعرها پریدگیهایی دارد، سرودهٔ «شعر یونانی» هم کامل نیست. با اینحال اما، شنیدن صدای شاعر و یادآوری حال و هوای آن روزها غنیمتیست.
* * *
رهآورد
مسافر ز گرد ره رسیدهام
تمام راه خفته را به پا و سر دویدهام
صلابت و شکوه کوههای دور
نگاه دشتهای سبز
تلاش بالها . . .
* * *
شاعر
وقتی که چتر ترس گشودهست روی شهر
و دلهرهست آنکه به در میزند مُدام
نازکتراش خوردهترین طبع آدمی
شاعر،
آیینه وجود چه تصویر افکند؟
* * *
شعر یونانی
برای:میکیس تئودوراکیس آهنگساز
قلب من زندان است
نقب در نقب قارهٔ مدفونیست
آرزوها اندر آن شبحی آدمگون
عشق، بیعطر، گدا .
* * *
دل ببایدت نهاد
تا که جنبشی در آشیانه آوری!
غُنچه تا که سر ز خواب بر کُند
بُلبُلک،بانگ بایدت که عاشقانه آوری!
* * *
شکفتن . . .
میشکند شب.
شهر دهانبند کهنه میکند از لب
شهر نفس میکشد ز پنجرهٔ صبح
شهر به اندیشه مینشیند یکچند:
های خوشا دم زدن بدون دهان بند.
* * *
غزل برای درخت
تو قامت بلند تمنایی ای درخت!
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت!
دستت پُر از ستاره و جانت پُر از بهار
زیبایی ای درخت!
* * *
وحدت . . .
والا پیامدار!
محمد!
گفتی که یک دیار
هرگز به ظلم و جور نمیماند برپا و استوار.
* * *
یادنامهٔ «سیاوش کسرایی» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *