مرضیه: فروغ تو

مرضیه فروغ تو

فروغ تو
شعر: رهی معیری
آهنگ: انوشیروان روحانی
خواننده: مرضیه

زیبایی، نور خدایی
در چَشم و دل من پیدایی
به خدا ندارم از غمت رهایی
تو بیا دگر ز من مکُن جدایی
ز وفا چو شمع و گل در آتشم من
مرو از کنارِ من به بی‌وفایی

همه شب ز مژگان ستاره‌بارم
که دهد فروغی به شامِ تارم

آه که به اشک و آه من نظر نداری
ز شب سیاه من خبر نداری
به خدا ندارم از غمت رهایی
تو بیا دگر ز من مکُن جدایی
ز وفا چو شمع و گل در آتشم من
مرو از کنارِ من به بی‌وفایی

آه که به اشک و آه من نظر نداری
ز شب سیاه من خبر نداری
به خدا ندارم از غمت رهایی
تو بیا دگر ز من مکُن جدایی
ز وفا چو شمع و گل در آتشم من
مرو از کنارِ من به بی‌وفایی

* * *
از «رهی معیری» در این سایت:

«رهی معیری» کاروان‌سالار ترانه‌سرایان سبک کلاسیک
«خزان عشق» رهی معیری (مجموعه ترانه‌ها)
امضاء کتاب «سایهٔ عمر» برای «نواب صفا»
خط، صدا و چند ترانه از «رهی معیری»

* * *

مرضیه: بهترین روز

مرضیه بهترین روز

بهترین روز
شعر: هدایت‌الله نیرسینا
آهنگ: رضا ناروند
خواننده: مرضیه

آید در کرانه‌ای، بانگِ دَف و ترانه‌ای
گویی بُوَد در هر دلی شوری نهفته
چهره‌ها چون گل شکفته

نبینم دگر ز غمها اثر
می و ساز است و آوا همراز دلها
چه غوغا بود، که بر پا بود
به هر کاشانه شوری، جشن و سروری

گویی ز لبخندِ سپیده
صبح شادی بر دمیده
روز سعادت سر برآورد از گریبان سپیده

می‌بارد از آن گیسوی افشان
مهر و گرمی، مهر رخشان
دلهای از مِحنت رمیده، از مُحبت آرمیده

بارد گل ز هر جا، ریزد می ز مینا
دارد از گل و مِی، زینت محفل ما
دارم من نیازی، تا همدل‌نوازی،‌ بنوازد دل ما با سازی
دستی برفشاند، چون بلبل بخواند آن شوخ فریبا آوازی

آید در کرانه‌ای، بانگِ دَف و ترانه‌ای
گویی بُوَد در هر دلی شوری نهفته
چهره‌ها چون گل شکفته

* * *
«رضا ناروند» و نغمه‌های ماندگار او

* * *

مرضیه: صورتگر نقاش چین

مرضیه صورتگر نقاش چین

صورتگر نقاش چین
از ساخته‌های: علی‌اکبر شیدا
تنظیم و ارکستر:‌ بزرگ لشگری
خواننده: مرضیه

صورتگرِ نقاشِ چین
رو صورتِ یارم ببین
یا صورتی برکش چِنین
یا ترکُ کُن صورتگری

آفاقُ را گردیده‌ام
مِهر بُتان سنجیده‌ام
بسیارُ خوبان دیده‌ام
اما تو چیز دیگری

ز دستِ محبوب آه! چها کشیدم
به جز جفایش عزیزم وفا ندیدم

نه همزبانی آه! که یک زمانی
به من بگوید: جانِ من! غم که داری
به من بگوید: حبیبم! غم که داری

نوبتِ هجران گذشت
شد گَهِ عیش و صفا

* * *

مرضیه: پشیمان

مرضیه پشیمان

پشیمان
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

نمی‌کُنم دیگر یادت گاهی
نمی‌کِشم زین پس از دل آهی
نمی‌نَهَم بر دل از غم کوهی
نمی‌شوم‌ لرزان همچون کاهی
صفایِ من شد بلای جانم
وفا فُزونتر نمی‌توانم

اگرچه جان و دلِ من،
بنایِ آب و گِل من
با عشقِ تو پیوسته شده
ز خویِ بازیگرِ تو،
ز ظاهر و زیورِ تو
روحم به خُدا خسته شده

بهرِ تو من پس از این نگران هرگز نشوم
خسته‌دل از سخنِ دگران هرگز نشوم
از تو و بزم تو گُریزان شده‌ام من
زآنچه وفا کرده پشیمان شده‌ام من

چه عشوه‌ها کردی یارا با من
تو بی‌وفا بودی جانا یا من
بی‌خبر از تو چرا نشوم
تو وفا نمی‌شناسی
با دگری به طرب بِنِشین
تو مرا نمی‌شناسی
. . .

♫  LP Cover  ♫

* * *
معینی کرمانشاهی، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

مرضیه: گفتگو کن، جستجو کن

مرضیه گفتگو کن جستجو کن

گفتگو کن، جستجو کن
شعر: مولوی
آهنگ:‌ حسنعلی فلاح
تنظیم آهنگ: مصطفی کسروی
خواننده:‌ مرضیه

گفتگو کُن، گفتگو کُن، گفتگو
جستجو کُن، جستجو کُن جستجو
دل سبویی دان و آب عشق را
در سبو کُن در سبو کُن در سبو

شرح سر آن شکنج موی او
مو به مو کُن، مو به مو کُن، مو به مو

رو به های‌ و هو به كوی عاشقان
های‌وهو کُن، های‌وهو کُن، های و هو
های و هو کن های هو کن های و هو

گفتگو کُن، گفتگو کُن، گفتگو
جستجو کُن، جستجو کُن جستجو

* * *

مرضیه: به‌خاطر دل

مرضیه به خاطر دل

به خاطر دل
شعر: اسماعیل نواب صفا
آهنگ: انوشیروان روحانی
خواننده: مرضیه

دل ربوده از من، شوخ دلربایی
ای دل وفاجو عاشقِ وفایی
از وفا چه پُرسی، دشمنم چرایی!؟

به گوشِ صیادِ من
نمی‌رسد دادِ من
نمی‌کُند یادِ من
چه کنده بنیاد من
جفا و بیدادِ او
فغان و فریادِ من

مست از شرابِ نازی اما وفا نداری
ترسی ز آهِ عاشق، شرم از خدا نداری
عشقِ تو، جانم را می‌سوزد، چه کُنم!؟
حُسن تو، آتشها افروزد، چه کُنم!؟

چه کُنم، کُجا روَم من که وفا نمی‌شناسی
ز صفا خبر نداری که مرا نمی‌شناسی

* * *

مرضیه: یک روز خوش

مرضیه یک روز خوش

یک روز خوش
شعر: سیمین بهبهانی
آهنگ: انوشیروان روحانی
خواننده: مرضیه

توفان چرا بر پا کنم!؟
دامن چرا دریا کنم!؟
آن شوخ اگر یارم نشد
یاری دگر پیدا کنم

کِشم دامن ز کویش
بسوزم آرزویش
چنین خاطر پریشان
چرا باشم چو مویش

یک روز خوش از عشق او دیدم!؟ ـ ندیدم.
یک گل ز باغ آرزو چیدم!؟ ـ نچیدم.
ای دل که در سودای او مستِ غروری
شرح غمش بشنو اگر سنگ صبوری
همچو صبا تا کی بگیرم دامن او
تا کی چو خاری رو کنم در گلشن او

توفان چرا بر پا کنم!؟
دامن چرا دریا کنم!؟
آن شوخ اگر یارم نشد
یاری دگر پیدا کنم
نکند نظر به حالم
ز غمش چرا بنالم!؟

* * *
«سیمین بهبهانی» به روایت و با صدای شاعر

* * *

مرضیه: پیام تمنا

مرضیه پیام تمنا

پیام تمنا (مرغ توفان)
شعر: سیمین بهبهانی
آهنگ: رضا یاوری
خواننده: مرضیه

در این بی‌پناهی پناهم تویی
بر این بی‌گناهی گواهم تویی
پیام تمنا ز چَشمم بخوان
که همراز چَشم سیاهم تویی
که خود همزبان با نگاهم تویی

در این بی پناهی پناهم تویی
بر این بی گناهی گَواهم تویی

به شبهای تارم، شدی غمگسارم،
که از رنجِ فردا نیندیشم
برونم ز هستی، چنانم ز مستی،
که دیگر ز دنیا نیندیشم
اگر جمله عالم به هم ریزد از غم،
ز طوفانِ غمها نیندیشم
ننالم ز دوران، که چون مرغ نوفان،
ز امواجِ دریا نیندیشم

در این بی پناهی پناهم تویی
بر این بی گناهی گواهم تویی

در این شور و مستی چه غم دارم
ز دنیای هستی چه کم دارم
ز محنت رهاندی وجودم را
به حسرت نشاندی حسودم را

* * *

مرضیه: گل سفید

مرضیه گل سفید

گل سفید
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: مجید وفادار
خواننده: مرضیه

یک شاخه‌ی گُل من در کاشانه دارم
دائم به بَرَش، حالِ پروانه دارم
پیراهنِ او، چون نوعروسان، سپید
بویش همه شب، چون نسیم صبح عید

هر گوشه نشانه، از عارف و عامی دیدم
از جور زمانه، افتاده به دامی دیدم

آری این چشمان زیباپسند من
هر دم ز گیسویی سازد کمند من

رنگ سپیدِ آن زیبا گل
لطف و صفایی دیگر دارد
از همه رنگی در چَشم من
زیب و جلایی بهتر دارد

هر گوشه نشانه، از عارف و عامی دیدم
از جور زمانه، افتاده به دامی دیدم

ز جهان شما ای اهل جهان
شده قسمت من چَشمی نگران
که اگر ز وفا یارم ز در آید
هجرم به سر آید

آشفته نَهَم چون سر بر شانه‌ی او
در حلقه‌ی آن گیسوی دیوانه‌ی او

گل را بر زلفِ او زیور سازم
زیبِ آن نازنین دلبر سازم

* * *

مرضیه: دامن مهتاب

مرضیه دامن مهتاب

دامن مهتاب
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده:‌ مرضیه

گر می‌ زده‌ای
از قیدِ جهان رهایی
باری ‌گذرد عمر گذران، کجایی

در دامنِ مهتاب، ای دل بی‌تاب
دارد نی و می شور دگری
ای ساقی منشین، ساغر منشان
کامشب گذرد در بی‌خبری

ای غمخوار دلم
از این تار دلم
بشنو ترانه‌ی جدایی
در این فصل بهار
گل همچون رخ یار
دارد نشانِ بی‌وفایی

ای که تو را نبُوَد ز دلم خبری
جانب ما بنما ز وفا گذری
اگر تو هم ز مایی
دور زمان نکُند چو وفا به کسی
از تو عجب که به من نکُنی نظری
حبیب من کجایی

دلدارم تو کجا هستی
دور از من تو چرا هستی
می‌سوزم می‌سازم در بزم جهان
چون شمع سحر با عشق نهان

از حالم تو نمی‌پرسی
درد من تو نمی‌دانی
از چشمم پنهانی
من دل‌نگران
تو روشنی بزم دگران

* * *
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

error: Content is protected !!