در ایران، چهار کمپانی عمده و معروف، بازار ضبط و تولید صفحات موسیقی را در این دوران بهعهده داشتند.
ادامه خواندن تاریخچهی گرامافون و صفحهی موسیقی در ایران (۴)
در ایران، چهار کمپانی عمده و معروف، بازار ضبط و تولید صفحات موسیقی را در این دوران بهعهده داشتند.
ادامه خواندن تاریخچهی گرامافون و صفحهی موسیقی در ایران (۴)
در مرور تاریخچۀ صدای خوانندگان ایرانی بر روی صفحۀ موسیقی، به صفحاتی برمیخوریم که مربوط به قبل از شروع فعالیت کمپانیهای تهیه و تولید صفحۀ موسیقی در ایران میشود. این صفحهها غالبا در هند یا سوریه و لبنان ضبط و تکثیر شده است. برای این امر خواننده به همراه اعضای ارکستر و نوازندگان باید رنج سفر تا آن کشور را بهجان میخریدند تا به مصداق «تنها صداست که میماند»، بتوانند صدای خود و سازهایشان را بر آن صفحۀ مدور سیاه ماندگار کنند.
ادامه خواندن تاریخچهی گرامافون و صفحهی موسیقی در ایران (۳)
با استقبال مردم از گرامافون، و با علاقهای که برای شنیدن حتی این صدای ناموزون و نامیزان نشان میدادند، کمپانی در صدد وارد کردن دستگاههای بهتر و پیشرفتهتر برآمد، تا آنجا که توانست گرامافون «هیز ماسترز ویس» [His Masters Voice] و یا آنچنان که مردم کوچه و بازار مینامیدند «سگنشان» را در دو نوع بوقی و کیفی، وارد بازار کند.
ادامه خواندن تاریخچهی گرامافون و صفحهی موسیقی در ایران (۲)
گرامافون از زمان اختراعش در سال ۱۸۷۷ میلادی که با نام «فونوگراف» به بازار آمد، تا سر در آوردنش از ایران و رواج آن، سه دورۀ مشخص را طی کرده است.
ادامه خواندن تاریخچهی گرامافون و صفحهی موسیقی در ایران (۱)
هفدهم شهریور ماه، مصادف است با سالگرد واقعهای که بعدها به «حمعۀ سیاه» شهرت یافت و به سال ۱۳۵۷ در «میدان ژاله» در تهران اتفاق افتاد. روزی که در حافظۀ نسل ما از جمله با ترانۀ «جمعه» پیوندی همیشه دارد.
در باره مرگ صمد بهرنگی، دو نظریهی مختلف وجود دارد. یکی اینکه: او به دستورِ یا به دستِ عوامل حکومت کُشته شدهاست؛ و دیگر اینکه: او به علت بلد نبودن شنا در ارس غرق شدهاست. «حمزه فراهتی» دوست همراه صمد بهرنگی در روز غرق شدن او، بعدها چگونگی آن واقعه را در چند رسانه بازگو کرد.
بهیادمان و حرمت نام «صمد بهرنگی» به جز آنهایی که به زبان تُرکی وجود دارد، چند ترانه ـ سرود نیز به زبان فارسی ساخته و اجرا شده که یکی از آنچند، سرودی با نام «راه صمد» که دکتر «برلیان» خود شعر و آهنگش را ساخته و خود نیز آن را نواخته و خوانده است.
از اهل سینما و دوستداران فیلم در ایران، کمتر کسی است که پرویز دوائی را نشناسد. همه یا نقد و نوشتهای از او خواندهاند؛ و یا در مناسبات دوستانه و همکاری، از نقطه نظرات و راهنماییهای او بهره بردهاند. مسعود کیمیایی بارها گفته است که: گذرش از «بیگانه بیا» به «قیصر»، بر اثر حرف پرویز دوائی بوده است.
خیلی وقت پیش نبود که تب «مینیمالیسم» دامن داستاننویسی معاصر را گرفته بود. همین دیروز بود انگار. این خیلی بسیار کوتاهنویسی! را داستانهای «کف دستی» هم میگفتند.
گلاندام طاهرخوانی (سوسن)
تولد ۱۳۱۹ ـ درگذشت ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۳
گفتهاند نامش «مهناز» بود، که نبوده است. و نوشتهاند که «شمس المولک حمیدی» است، که نیست. اسم و فامیل واقعیاش «گلاندام طاهرخوانی» بود. ما همه اما او را به نام هنریش «سوسن» شناخته و میشناسیم.
آنچه در ادامه خواهید خواند، روایت کاتب این حکایت است از آن خواننده، و بهانهای شاید برای یادی از بعضی کسان و نام برخی نفرات. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.