دلکش: پشیمان شدم

دلکش پشیمان شدم

پشیمان شدم (پشیمانم)
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: [علی] تجویدی
خواننده: دلکش

مگو، مگو
برای من حدیثِ آشنایی
مگو، مگو
که یادم آوَرَد غمِ جدایی
مگو، مگو

تو ای جَسته از گوشه‌ی بام من
ببر دیگر از یاد خود نام من
چه عمری به پایت تبه کرده‌ام
عجب روزگاری سیه کرده‌ام

پشیمان شدم، پشیمان شدم
از آن می ز دست تو نوشیدن
برای وصال تو کـوشیدن
پشیمان شدم، پشیمان شدم

چه بی‌همزبان مانده‌ام وای
چرا بی‌نشان مانده‌ام وای

بـه یادت زدم می،
سبویم شکستی
به پایت فتادم،
نگفتی که هستی
عجب غافل بودم
چه ساده دل بودم

دگر ناله را در گلو کُشته‌ام
به دل هرچه بود آرزو کشتـه‌ام
سر ساقی اکنون سلامت که من
شررهای می در سبو کُشته‌ام
پشیمان شدم، پشیمان شدم

* * *
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

مرضیه: گل سفید

مرضیه گل سفید

گل سفید
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: مجید وفادار
خواننده: مرضیه

یک شاخه‌ی گُل من در کاشانه دارم
دائم به بَرَش، حالِ پروانه دارم
پیراهنِ او، چون نوعروسان، سپید
بویش همه شب، چون نسیم صبح عید

هر گوشه نشانه، از عارف و عامی دیدم
از جور زمانه، افتاده به دامی دیدم

آری این چشمان زیباپسند من
هر دم ز گیسویی سازد کمند من

رنگ سپیدِ آن زیبا گل
لطف و صفایی دیگر دارد
از همه رنگی در چَشم من
زیب و جلایی بهتر دارد

هر گوشه نشانه، از عارف و عامی دیدم
از جور زمانه، افتاده به دامی دیدم

ز جهان شما ای اهل جهان
شده قسمت من چَشمی نگران
که اگر ز وفا یارم ز در آید
هجرم به سر آید

آشفته نَهَم چون سر بر شانه‌ی او
در حلقه‌ی آن گیسوی دیوانه‌ی او

گل را بر زلفِ او زیور سازم
زیبِ آن نازنین دلبر سازم

* * *

مرضیه: دامن مهتاب

مرضیه دامن مهتاب

دامن مهتاب
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده:‌ مرضیه

گر می‌ زده‌ای
از قیدِ جهان رهایی
باری ‌گذرد عمر گذران، کجایی

در دامنِ مهتاب، ای دل بی‌تاب
دارد نی و می شور دگری
ای ساقی منشین، ساغر منشان
کامشب گذرد در بی‌خبری

ای غمخوار دلم
از این تار دلم
بشنو ترانه‌ی جدایی
در این فصل بهار
گل همچون رخ یار
دارد نشانِ بی‌وفایی

ای که تو را نبُوَد ز دلم خبری
جانب ما بنما ز وفا گذری
اگر تو هم ز مایی
دور زمان نکُند چو وفا به کسی
از تو عجب که به من نکُنی نظری
حبیب من کجایی

دلدارم تو کجا هستی
دور از من تو چرا هستی
می‌سوزم می‌سازم در بزم جهان
چون شمع سحر با عشق نهان

از حالم تو نمی‌پرسی
درد من تو نمی‌دانی
از چشمم پنهانی
من دل‌نگران
تو روشنی بزم دگران

* * *
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

مرضیه: راه خیال

مرضیه راه خیال

راه خیال
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

نه گذشتنِ زمان
نه بهار و نه خزان
نَبَـرَد از دلِ مَن خیالِ تو
چو عشقِ من تو جاودانی
نکِشم پـا دگر از سرایِ تو
که بر سرم تو سایبانی

راهِ صحرا چون گُزینم
هر گُلِ نرگس ببینم
ناگهان در چشمِ من جلوه‌گر شود
چشم و نگاهت
وآن همه نازی که من دیده‌ام در آن
چشمِ سیاهت
هر جا دگر نرگس ببینم
آتش به چشمم گر بچینم

هرجا بدیدم سُنبلی
گفتم که هان! گیسوی تو
بوییدم و بوسیدمش
اما ندیدم بویِ تو
تا در پرده‌ی دل نقش تو زد راهِ خیالم
هر دم گشته فزون عشقِ من و شوقِ وصالم

* * *
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

کوروس سرهنگ‌زاده: شبگرد

کوروس سرهنگ زاده شبگرد

شبگرد [+]
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: کوروس سرهنگ‌زاده

ادامه خواندن کوروس سرهنگ‌زاده: شبگرد

مرضیه: خواب نوشین

مرضیه خواب نوشین

خواب نوشین
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده: مرضیه

خواب خوشی وقت سحر
دیدم و یادم نرود
روی تو با دیده‌ی تر
دیدم و یادم  نرود

پرده از رازت کشیدم
سوی خود بازت کشیدم
آنقدر نازت کشیدم
تا نشستی

روی دامانت فتادم
عقده‌ی دل را گشادم
ناگهان آمد به یادم رنج هستی

ای خوش آندم کآن غرور خوابِ نوشین
آن نشاط و آن سرورِ وصل دوشین

با تو می‌گفتم غم و درد جدایی
همچنان نی با نوای بی‌نوایی
وای از این دیر آشنایی

روی دامانت چو اشک افتاده بودم
ناله‌های عاشقی سر داده بودم
کای جفاجو کُن وفایی

دامن از دستم کشیدی
همچو بخت از من رمیدی
من ز خواب ناز خود
ز آواز خود، ناگه پریدم
غیر اشک و بستری
از دیده تر، دیگر ندیدم

او سر یاری ندارد
قصه کوته رنج عاشق
خواب و بیداری ندارد
خواب و بیداری ندارد

* * *
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

دلکش: آشفته حالی (مجموعه ترانه‌ها)

دلکش آشفته حالی

آشفته حالی
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: دلکش

اینهمه آشفته حالی
اینهمه نازک خیالی
ای به‌ دوش افکنده گیسو
از تو دارم
از تو دارم

این غرورِ عشق و مستی
خنده بر غوغای هستی
ای سیاه چشم سیه مو
از تو دارم
از تو دارم

این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کآشنا کردی به عشق این مبتلا را

من که این حاشا نکردم
از غمت پروا نکردم
دین من، دنیای من
از عشقِ جاویدانِ تو رونق گرفته
سوز من، سودای من
از نورِ بی‌پایانِ تو رونق گرفته

من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا
می‌شناسم
من خود شیوه‌ی نگه چشم مست تو را
می‌شناسم

دیگر ای برگشته‌مژگان
از نگاهم رو مگردان
دین من دنیای من
از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من، سودای من
از نور بی‌پایان تو رونق گرفته
. . .

* * *
رقص گیسو «دلکش» و آشفته‌حالی «بیژن جزنی»

* * *

error: Content is protected !!