چرخ خیاطی (خاطره‌نوشته‌ای از: پرویز دوایی)

پرویز دوایی چرخ خیاطی

چرخ خیاطی
خاطره‌نوشته‌ای از: پرویز دوایی
از کتاب «ایستگاه آبشار»
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۲

«توصیف دوایی از محرومیت‌هایش هم توصیفی شاعرانه و رویاگونه است و كمتر بر فقر و ناملایمات اجتماعی می‌پردازد. در قصۀ اول مجموعۀ ایستگاه آبشار (با عنوان چرخ خیاطی) از زبان و نگاه كودكی یكی دو ساله كه مادرش برای امرار معاش در خانه خیاطی می‌كند، چنان توصیف حیرت‌انگیزی از جزئیات یک چرخ خیاطی سینگر دستی می‌كند كه انگار معبودی وصف می‌شود. پسرک كه تازه دندان درآورده و لثه‌هایش می‌خارد، برای فرو نشاندن این خارش، همچنان كه مادر مشغول كار است، دندان‌های تیز و كوچک شیری‌اش را به گوشۀ پایۀ چوبی چرخ خیاطی می‌ساید و بر آن خراش‌هایی می‌اندازد. مدتی بعد، مادر از سر ناچاری چرخ را می‌فروشد و چند سال بعد، پسرک كه حالا به مدرسه می‌رود، در خانه‌ای همان چرخ خیاطی را در میان وسایل خانه می‌بیند و رد دندان‌هایش بر پایه‌ی چوبی چرخ را به جا می‌آورد. از نگاه او، این چرخ و آن خراش‌ها، بیشتر یادگاری از یک دوران خوش گذشته‌اند تا نشانه‌ای از فقری كه منجر به فروخته شدن آن وسیله‌ی امرار معاش شده‌اند. در واقع حتی توصیف دوایی از یک چرخ خیاطی، در آن موقعیت اقتصادی هم تبدیل به یک خاطره‌ی عاشقانه می‌شود؛ چیزی كه در قصه‌‌های او نگاه غالب است.» [هوشنگ گلمکانی، هفت، شماره ۴، شهریور ۱۳۸۲]

* * *
از «پرویز دوائی» در سایت «راوی حکایت باقی»
«ختنه‌ٔ ممد» برگرفته از مجموعه‌ٔ «ایستگاه آبشار»
«پرویز دوائی، یادنگار روزهای از یاد رفته» (یادداشتی از: راوی حکایت باقی)

* * *

«تجربه» خاطره‌نوشته‌ای از «امیر نادری»

امیر نادری تجربه

« تجربه »
خاطره‌نوشته‌ای از: امیر نادری
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: جمعه ۷ شهریور ۱۳۸۲

ادامه خواندن «تجربه» خاطره‌نوشته‌ای از «امیر نادری»

عید یعنی: زندگی (وبلاگخوانی ـ دلتنگستان)

ماهی قرمز عید

«اینجا عید هم گران است، هم نایاب است. جنس‌ش هم مرغوب نیست. نه طعم دارد، نه رنگ و نه بوی سر پل تجریش را می‌دهد. یادم باشد این بار که به خانه آمدم، مقداری عید بیاورم. برای زندگی لازم است. عید یعنی زندگی.»

ادامه خواندن عید یعنی: زندگی (وبلاگخوانی ـ دلتنگستان)

خاطره‌ی سفره‌ی عید مادر (هوشنگ حسامی)

سفره هفت سین

. . . و سال را همچنین با یاد عزیزانی که جایشان خالی، اما گرمی حضورشان در یاد و خاطرات ما زنده و روشن است به پایان می‌بریم. یاد آن‌هایی که دوست‌ می‌داریم و داشتیم‌شان و امروز کنارمان نیستند؛ گرامی.

« . . . دیگر بچه‌ها را نمی‌دانم. ولی من حالا چند سالی است که به یاد مادر، گل سرخی را کنار کاسۀ ماهی‌های سرخ می‌گذارم و وقتی سال تحویل می‌شود گل را می‌بوسم. و عجیب است که بوی مادر می‌دهد.»

* * *

بهروز وثوقی: نخستین عشق (از کتاب زندگی‌نامه)

بهروز وثوقی پوری بنایی

شاید اگر نه همه، ولی اکثر ما پدیدۀ «نخستین عشق» را در گذشتۀ نوجوانی و جوانی‌مان به نوعی تجربه کرده باشیم. عشقی که رد خاطرۀ پاک و معصومش هنوز هم در گذر یاد و خاطرات ما باقی مانده. تجربۀ نخستین عشق «بهروز وثوقی» را به‌نقل از کتاب زندگی‌نامۀ او بشنوید!

ادامه خواندن بهروز وثوقی: نخستین عشق (از کتاب زندگی‌نامه)

جمال میرصادقی: این برف، این برف لعنتی!

جمال میرصادقی نویسنده

«این برف، این برف لعنتی»
نوشته‌ی: جمال میرصادقی
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۲

جمال (حسین) میرصادقی در سال ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران به‌دنیا آمد و فارغ‌التحصیل دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، در رشتۀ ادبیات فارسی است.

جمال میرصادقی، مشاغل گوناگونی داشته است: معلم، کتابدار در دانشسرای تربیت معلم، کارشناس آزمون‌سازی در سازمان اداری و استخدامی کشور و مسئول اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران.

در دورۀ دراز کار نویسندگی، او داستان‌های کوتاه و بلند بسیار و چند رمان نوشته که برخی از آنها به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، ارمنی، روسی، رومانیایی، عبری، عربی، مجاری و هندو ترجمه شده‌اند.

از آثار منتشر شده او می‌توان مجموعه داستان‌های: «مسافرهای شب»، «گل‌های تماشا و گل زرد»، «درازنای شب»، «این شکسته‌ها»، و «نه آدمی ـ نه صدایی» را نام برد.

داستان کوتاه «این برف، این برف لعنتی» برگرفته از مجموعۀ «چشم‌های من، خسته» از این نویسنده است.

* * *

error: Content is protected !!