اکنون که مرا وضع وطن
تصنیف ماهور
شعر: میرزاده عشقی
تار: حسنخان اعتضادی
رستاخیز شهریاران ایران نام نمایشنامهی منظوم و موزیکالی از میرزاده عشقی است که او آن را «نشانهی دانههای اشک خود بر کاغذ» میدانست که «در عزای مخروبههای نیاکان بدبخت» ریخته است. او این منظومه را به سال ۱۲۹۴ در حین مسافرت از بغداد به موصل، و دیدار از شهر بزرگ مداین (تیسفون) و تماشای ویرانههای آن گهواره تمدن جهان سرود و در سال ۱۲۹۹ برای نخستینبار در شهر اصفهان و در سال ۱۳۰۰ در سالن گراند هتل تهران به روی صحنه برد.
در صحنهی نخست و گشایش این نمایش:
پرده بالا میرود و تماشاچیان ویرانه معظمی را که یکی از عمارات سلطنتی مخروب دربار شهریاران ساسانی در مداین است میبینند: چند قبر در زمین، ستونهای درست و نیمهمانده و مجسمه ربالنوعها در آن دیده میشود؛ خلاصه منظره آن پرده خیلی اسرار انگیز به نظر میآید! میرزاده عشقی وارد شده با کمال حیرت در کار تماشای پرده و در حال تاثر و آه کشیدن است! و با آهنگ مثنوی میخواند:
این در و دیوار و دربار خراب
چیست یارب وین ستون بیحساب؟
. . .
این بود گهوارهی ساسانیان / بُنگه تاریخی ایرانیان / قدرت و علمش چنان آباد کرد / ضعف و جهلش اینچنین بر باد کرد / ای مداین! از تو این قصر خراب / باید ایرانی زخجلت گرد آب.
میرزاده عشقی پس از خواندن این مثنوی دست به پیشانی گذارده پس از مدتی تاسف خوردن و آه کشیدن مینشیند و با آواز سه گاه قفقاز غزلی را با این مطلع میخواند:
ز دلم دست بدارید که خون میریزد
قطره قطره دلم از دیده برون میریزد
. . .
نکبت و ذلت و بدبختی و آثار زوال
از سر و پیکر ما مردم دون میریزد
. . .
کمکم بهت فوقالعادهی آلوده به خوابی میرزاده عشقی را فرا میگیرد، سرش را روی زانو و دست گذارده چنان مینماید که خواب میبیند و در خواب، آهنگ مخصوصی را که موسیقی آن از «اپرت لیلی و مجنون تُرکی» اقتباس شده میخواند:
اکنون که مرا وضع وطن در نظر آمد
بینم که زنی با کفن از قبر در آمد
سر از خاک بدر کرد
بر اطراف نظر کرد
ناگهان چگویم که چون شد
شیون از درونش برون شد
در حالتی که این ابیات را میخواند دختری به زینت آراسته با قیافهی مات و محزون از قبر بیرون آمده بر اطراف نگاه میکند. این همان “خسرو دخت” است:
خسرو دخت:
این خرابهقبرستان نه ایران ماست
این خرابه ایران نیست ایران کجاست؟
ای مردم چون مُردهی استادهی ایران
من دختر کسرایم و شهزادهی ایران
ملکزاده ی دیرین
جگر گوشهی شیرین
غصهی شما قوم رنجور
مُردهام برون کرده از گور
این خرابهقبرستان نه ایران ماست
این خرابه ایران نیست، ایران کجاست؟
. . .
سرای همه گور است
همه اهل قبور است
مُردهی برون از مزارند
زنده و زندگی ندارند
. . .
همه در غم و افسوس
مصیبتزده سیروس
داریوش بر سر زنان است
در عزا انوشیروان است
این خرابهقبرستان نه ایران ماست
این خرابه ایران نیست، ایران کجاست؟
. . .
برگرفته از: کلیات مصور میرزاده عشقی، تالیف و نگارش: علیاکبر مشیر سلیمی، صفحهی ۲۲۱ تا ۲۲۵ [متن کامل این منظومه را در اینجا بخوانید!]
پانویس:
این تصنیف با صدای قمرالملوک در اوایل سال ۱۳۰۵ شمسی، (قبل یا مقارن با تاجگذاری رضا شاه) بر روی صفحهی سنگی ضبط و تنها برای یک بار تولید شد. شعر تصنیف که از سرودههای سیاسی میرزاده عشقی است در بزرگداشت و به یاد این شاعر اجرا شده بود. در آن زمان حدود دو سالی از ترور و کشتهشدن میرزاده عشقی میگذشت. استقبال عمومی از صفحههای این تصنیف چنان بود که باعث شد حکومت وقت توسط نظمیه اقدام به جمعآوری صفحهها کند.
* * *
از قمرالملوک وزیری در این سایت:
● تصنیف «جان من»
● تصنیف «آتش دل»
● تصنیف «قلب مادر»
● تصنیف «مرغ سحر»
● تصنیف «موسم گل»
● تصنیف «زن در جامعه»
● تصنیف «در ملک ایران»
● تصنیف «امان از این دل»
● تصنیف «شاه من، ماه من»
● تصنیف «اکنون که مرا وضع وطن»
● تصنیف «بهار است و هنگام گشت»
● تصنیف «عاشقی محنت بسیار کشید»
● عکسی از «قمر» در پیشواز از مرگ (عکاسخانه محمدجعفر خادم)
* * *