روح‌انگیز: ای وطن

روح انگیز ای وطن

ای وطن
شعر: عبدالعظیم قریب
آهنگ: علینقی‌خان وزیری
خواننده: روح‌انگیز

● سرود «ای وطن» با شعری از عبدالعظیم قریب، صدای روح‌انگیز و آهنگی از کلنل علینقی‌خان وزیری و ارکستری به رهبری او نخستین‌بار در سال ۱۳۰۶ اجرا شد. تکنواز ویولن در این اجرا  ابوالحسن‌خان صبا بود و این اولین صدای ضبط شده از ساز صبا است. او بین دو بندِ سرود، قطعه‌ی «زرد ملیجه» را می‌نوازد.

● در نمونه‌های بازخوانی‌شده‌‌‌‌ی این سرود، بیت‌هایی از آن را در دهه‌های اخیر در ایران تغییر داده‌اند. از جمله بیت «پادشهش کوروش و دارا بُوَد / چون جَم خسرو شهِ والا بُوَد»‌ که تبدیل شده به «رستمِ جهان‌پهلوان، مظهر عشق و آزادی در جهان!»‌ و بیت «پادشه عادل انوشیروان / گشته پُر آوازه ز عدلش جهان» که کلا حذف شده و خوانده نمی‌شود.

روح انگیز سرود ای وطن

* * *

از آثار «علینقی‌خان وزیری» در این سایت:
بسته‌ی دام (حسین گل‌گلاب ـ روح‌انگیز)
مشتاق و پریشان (سعدی ـ غلامحسین بنان)

* * *

عارف: هرگز فراموشت نمی‌کنم

عارف هرگز فراموشت نمی‌ کنم

هرگز فراموشت نمی‌کنم
کلام: بامداد جویباری / خواننده: عارف
بر آهنگ: الهوی هوایا ـ عبدالحلیم حافظ

هر شب، هر شب می‌گویم
قصه‌های رسوایی خود
در سکوت تنهاییِ خود
از غمِ بی‌فردایی خود با نگاهِ خاموشم
هر شب، هر شب می‌گویم
یادگارِ آن خاطره‌ها
رفته آن‌شب از کلبه‌ی ما
مانده بی او در دشت بلا بارِ غمها بر دوشم
هر شب هرشب می‌گویم

در دل دارم تنها، داغِ حسرت بر جا
من می‌میرم بی او یا امشب یا فردا

هر شب، هر شب می‌گویم
قصه‌های رسوایی خود
در سکوت تنهاییِ خود
از غمِ بی‌فردایی خود با نگاهِ خاموشم
هر شب، هر شب می‌گویم
یادگارِ آن خاطره‌ها
رفته آن‌شب از کلبه‌ی ما
مانده بی او در دشت بلا بارِ غمها بر دوشم

در شام خاموشم، کرده فراموشم
از دست ناکامی تنها می می‌نوشم

هر شب، هر شب می‌گویم
قصه‌های رسوایی خود
در سکوت تنهاییِ خود
از غمِ بی‌فردایی خود با نگاه خاموشم
هر شب، هر شب می‌گویم
یادگارِ آن خاطره‌ها
رفته آن‌شب از کلبه‌ی ما
مانده بی او در دشت بلا بارِ غمها بر دوشم
هر شب هر شب می‌گویم.

* * *
نمونهٔ فارسی‌شدهٔ ترانه‌های مشهور

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

علی نظری: سوگند

علی نظری سوگند

«قسم به شیر مادرم»‌ اصطلاحی‌ رایج در زبان اهالی جنوب ایران و خاصه خوزستانی‌ها است. بسیاری از ما آن را در ترانه‌ی «سوگند» با صدای زنده‌یاد «علی نظری» شنیده‌ایم. یاد این ترانه‌سرا، آهنگساز و خواننده‌ی مردمی خوش و به‌یاد باد.

[چون من درمانده‌ی عشق تو کس نیست
بیا جانا که عشق من هوس نیست]

سوگند به دلهای شکسته، سوگند به خونِ جگرم
سوگند بر اشک یتیمان، سوگند به شیر مادرم
که عشق تو از دل غمینم هرگز هرگز نرود
که مهرت از سینه‌ی حزینم هرگز هرگز نرود

تو بلای منی، تو دوای منی
به تو و عرض کبریا سوگند
که به مذهبِ عشق تو خدای منی
به خداوندیِ خدا سوگند

خون بگرید الهی هر شب آن‌که ما را ز هم جدا کرد
شمع عمرش بمیرد اکنون که وجود مرا فنا کرد

دلش از غصه خون شود، جانش به لب آید، غمش فزون گردد
آن که قلب بلا کشم را به فراق تو مبتلا کرد.
نغمه‌پراز عاشقانه منم،‌ موج دریای بیکرانه منم
عاقبت بی‌نشانه می‌میرم
در دیار غمت روانه منم، مرد آواره‌ی زمانه
با غمی جاودانه می‌میرم

* * *

محمد نوری: روزی تو خواهی آمد

محمد نوری روزی تو خواهی آمد

روزی تو خواهی آمد ای از وفا رمیده
شب بشکند به راهت، خندد لبِ سپیده

روزی تو خواهی آمد، دل می‌دهد گواهی
برقِ امیدِ روشن می‌روبد این سیاهی

خورشیدهای خاموش فردا شکفته گردد
با چشمِ آرزومند، ناگفته، گفته گردد

در کلبه‌ای شکسته روزی کسی بجوید
دستی دری بکوبد، نام کسی بگوید

در بام و در بپیچد آوای آشنایی
درها گشوده گردد، آید صدای پایی

* * *
یادنامهٔ «سیاوش کسرایی» در سایت «راوی حکایت باقی»

* * *

محمد نوری: آرزوها

محمد نوری آرزوها

آرزوها
شعر: مهرداد [حسین منزوی]
آهنگ: اشکان [محمد سریر]
خواننده: محمد نوری

نمی‌شه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره
نمی‌شه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره
دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلاست
که می خواد عاشق که شد پا روی دنیا بذاره

دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو
ببره از اینجا و اونور ابرا بذاره
تو دلت بوسه می‌خواد، من میدونم، اما لبت
سر هر جمله دلش می‌خواد یه «اما» بذاره
بی تو دنیا نمی‌ارزه، تو با من باش و بذار
همه‌ی دنیا منو همیشه تنها بذاره

نمی‌شه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره
نمی‌شه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره
دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلاست
که می خواد عاشق که شد پا روی دنیا بذاره

دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو
ببره از اینجا و اونور ابرا بذاره
من می‌خوام تا آخر دنیا تماشات بکُنم
اگه زندگی برام چشمِ تماشا بذاره
بی تو دنیا نمی‌ارزه، تو با من باش و بذار
همه‌ی دنیا منو همیشه تنها بذاره

نمی‌شه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره
نمی‌شه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره
دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلاست
که می خواد عاشق که شد پا روی دنیا بذاره

* * *

پانویس:
در چرایی به‌کار بردن نام «مهرداد» در ترانه‌‌سروده‌های حسین منزوی این یادداشت کوتاه در اینستاگرام «غزل منزوی» دختر شاعر قابل توجه است: ایشان نوشته‌اند: «مرحوم پدربزرگم می‌گفت: می‌خواستم نام پدرت را “مهرداد” بگذارم. اما مطابق رسم معمولِ آن‌روزها، بزرگترها به اتاقی رفتند و بدون این‌که نظر مرا بپرسند، نام “حسین” را انتخاب کردند.»

* * *

ترانه‌های «محمد نوری» در این سایت
ترانه‌های «یدالله رویایی» با صدای «محمد نوری»
ترانه‌شناسی محمد نوری (محمد سریر ـ آهنگساز)

* * *

حسن شجاعی: صبر خدا (عجب صبری خدا دارد)

حسن شجاعی عجب صبری خدا دارد

 

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه‌ی اول، که اول ظلم را می‌دیدم از مخلوق بی‌وجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدگر، ویرانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که در همسایه‌ی صدها گرسنه
چند بزمی گرم عیش و نوش می‌دیدم
نخستین نعره‌ی مستانه را خاموش آندم، بر لب پیمانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که می‌دیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامه‌ی رنگین
زمین و آسمان را واژگون، مستانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
نه طاعت می‌پذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان، سبحه‌ی صد دانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنونِ صحرا گردِ بی‌سامان
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو، آواره و دیوانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
به گِردِ شمعِ سوزانِ دلِ عشاقِ سرگردان
سراپای وجود بی‌وفا معشوق را، پروانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
به عرش کبریایی، با همه صبر خدایی
تا که می‌دیدم عزیز نابجایی، ناز بر یک ناروا گردیده‌خواری می‌فروشد؛
گردش این چرخ را وارونه، بی‌صبرانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که می‌دیدم مشوش عارف و عامی
ز برق فتنه‌ی این عِلمِ عالم‌سوزِ مردم‌کُش
ـ به جز اندیشه‌ی عشق و وفا ـ
معدوم، هر فکری در این دنیای پر افسانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته‌و
تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم
یک‌ نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می‌کردم.
عجب صبری خدا دارد!
عجب صبری خدا دارد!

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *
معینی کرمانشاهی، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

پوران: خشم طبیعت

پوران خشم طبیعت

پی‌نوشت: معینی کرمانشاهی در توضیح شعر «خشم طبیعت» نوشته است: «به مناسبت زلزله‌ی مهلک خراسان و با دیدن تصاویری از این رخداد سروده شده است.»

زمین‌لرزه دشت بیاض و فردوس، دو زمین‌لرزهٔ پیاپی بود که در دو روز منطقه‌ی دشت بیاض، کاخک و فردوس را ویران کرد.. تاریخ وقوع این زمین‌لرزه‌ها بعدازظهر نهم شهریور، و صبح روز بعد در دهم شهریور ماه سال ۱۳۴۷ بود.

کشته‌شدگان این دو زمین لرزه در آمارهای مختلف بین ۷۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ نفر اعلام شده است. در این زمین‌لرزه‌ها که با نام‌های «زمین‌لرزه‌ی فردوس»، «زمین‌لرزه‌ی کاخک» و «زمین‌لرزه جنوب خراسان» هم شناخته می‌شود؛ حدود دوازده‌هزار خانه مسکونی ویران و ۶۱ روستا تخریب شدند.

* * *

خشم طبیعت
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: انوشیروان روحانی
تنظیم آهنگ: جواد معروفی
خواننده: پوران
سال اجرا: ۱۳۴۷

روز و شب دست دعا
می‌برم سوی خدا
کای خدا از بندگان پُر گناهت رو مگردان
قلب عالم را ز خشم خود ملرزان
گر بُوَد بر دوش ما بار گناهی
اشکِ چشمِ کودکان را کُن نگاهی

غم به گیتی چیره گشته
ای گواه بی‌گناهان طاقتی ده
آسمانها تیره گشته
ای پناه بی‌پناهان طاقتی ده
زد به گردون ابر غم چتر سیاهی
رحمتی، بخشایشی، لطفی، الهی

روز و شب دست دعا
می‌برم سوی خدا
کای خدا از بندگان پُر گناهت رو مگردان
قلب عالم را ز خشم خود ملرزان
گر بُوَد بر دوش ما بار گناهی
اشکِ چشمِ کودکان را کُن نگاهی

چشمه‌ساران خشک اگر شد
تشنگان را در کویر غم مسوزان
در جهانِ آفرینش
خیمه‌گاهِ زاده‌ی آدم مسوزان

* * *
معینی کرمانشاهی، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

گلپایگانی: دل بی‌قرار

علی اکبر گلپایگانی دل بی قرار

دل بیقرار
شعر: فضل‌الله توکل
آهنگ: فضل‌الله توکل
خواننده: گلپایگانی

دلِ تنگِ من از تو شکوه داره
آروم آروم ز چشمم گریه باره
خسته شد دل ز بیدادِ زمونه
خوش به‌حال کسی کو غم نداره

نکردم به جهان غیر از محبت
که شد قسمت من اندوهِ و محنت
الهی نبینی تو رنگ شادمانی
تو عاشق نبودی که حال ما بدانی

نکردم به جهان غیر از وفاداری
ندیدم به خدا غیر از دل‌آزاری
دلم لبریز درده، وجودم سرد سرده
همه اندوه عالم تو قلبم خونه کرده
الهی نبینی تو رنگ شادمانی
تو عاشق نبودی که حال ما بدانی

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

الهه: افسانه برگها

الهه افسانه برگها

افسانه برگها
شعر: عبدالله الفت / خواننده: الهه
بر آهنگ ترانه: Those were the days

در دشت بی‌پایان و خاموشی
من تکدرخت خشک و زردم
از خاطر عالم فراموشی
من یادگار باغ دردم
نفرین بر سرگذشتم
کز آن پژمرده گشتم

هر برگ من افسانه‌ای دارد
غمها و شادی‌ها، هر دم به‌یاد آرد
اشک شبها بر دامانم بارد
دیدارم شادی آرد
رنگی از غم ندارد

خوش باشد این دنیای خاموشم
شد قطره‌ی باران آویزه‌ی گوشم
از دل با شادی خیزد خروشم

* * *
نمونهٔ فارسی‌شدهٔ ترانه‌های مشهور

* * *

error: Content is protected !!