گذران
فروغ فرخزاد
(مجموعه ترانهها)
برچسب: شعر امروز در ترانههای روز
نادر نادرپور: کهن دیارا (صدای شاعر) مجموعه ترانهها
کهن دیارا، دیار یارا! دل از تو کندم ولی ندانم
که گر گریزم کجا گریزم؟ وگر بمانم کجا بمانم
نه پای رفتن، نه تاب ماندن، چگونه گویم، درخت خشکم
عجب نباشد، اگر تَبرزَن، طمع ببندد در استخوانم
در این جهنم، گُلِ بهشتی، چگونه رویَد، چگونه بویَد
من ای بهاران! ز ابر نیسان، چه بهره گیرم که خود خزانم
به حُکم یزدان، شُکوهِ پیری مرا نشاید، مرا نزیبد
چرا که پنهان، به حرف شیطان، سپردهام دل که نوجوانم
صدای حق را، سکوت باطل، در آن دل شب، چنان فرو کُشت
که تا قیامت، درین مُصیبت، گلو فشارَد، غمِ نهانم
کبوتران را، به گاه رفتن، سر نشستن، به بام من نیست
که تا پیامی، به خط جانان، ز پای آنان، فرو ستانم
سفینهی دل، نشسته در گل، چراغ ساحل، نمیدرخشد
در این سیاهی، سپیدهای کو؟ که چشم حسرت، در او نشانم
اَلا خدایا، گرهگشایا! به چارهجویی، مرا مدد کن
بُوَد که بر خود، دری گشایم، غم درون را، برون کِشانم
چنان سراپا، شب سیه را، به چنگ و دندان، درآورم پوست
که صبح عریان، به خون نشیند، بر آستانم، در آسمانم
کهن دیارا، دیار یارا! به عزم رفتن دل، از تو کندم
ولی جز اینجا، وطن گزیدن، نمیتوانم نمیتوانم.
تهران ـ آدینه ۱۹ آبان ماه ۱۳۵۷
نادر نادرپور
از مجموعه اشعار «صبح دروغین»
* * *
یادنامهی «نادر نادرپور» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *
گلچین گیلانی: باز باران با ترانه (مجموعه ترانهها)
«گلچین گیلانی» از جمله اولین شاعران نوسرا در ایران بود؛ گرچه در شهرت شاعری به نام و آوازۀ خالهزادۀ خود «هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه) نرسید. شعر «باران»، مشهورترین سرودۀ اوست و از آنجا که بخشهایی از آن در کتابهای درسی دورۀ ابتدایی دبستان بهچاپ رسید، برای بسیاری از ما آشناست.
اشعار کلاسیک ادبیات ایران در کتابهای درسی بخشی از آموزش زبان فارسی و آشنایی با شاعران نامآشنای ایران بوده و هست. در پیشینۀ چاپ «شعر نو» اما نام «گلچین گیلانی» و بخشهایی از شعر «باران» اولین سرودهایست که از شاعری نوپرداز به کتابهای درسی راه یافته است.
ادامه خواندن گلچین گیلانی: باز باران با ترانه (مجموعه ترانهها)
احمد شاملو: ساعتِ اعدام (صدای شاعر)
ساعت اعدام
سروده و صدای: احمد شاملو
موسیقی: فریدون شهبازیان
دوبیتیهای هوشنگ ابتهاج (سایه)
چند دوبیتی از سرودههای هوشنگ ابتهاج (سایه) با صدای خوانندگان مختلف.
شفیعی کدکنی: از بودن و سرودن (مجموعه ترانهها)
از بودن و سرودن
محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)
شفیعی کدکنی: جرس (بگو به باران)
نصرت رحمانی: شعر ناتمام (مجموعه ترانهها)
شعر ناتمام
نه او با من
نه من با او!
نه او با من نهاد عهدی، نه من با او . . .
نه ماه از روزن ابری، به روی برکهای تابید،
نه مار بازویش بر پیکرم پیچید!
نه . . .
شبی غمگین
دلی تنها
لبی خاموش
نه شعری بر لبانم بود،
نه نامی بر زبانم بود.
دو چشم خیره بر ره، سینه پُر اندوه،
به امیدی که ـ نومیدیش پایان بود!
سیاهیهای ره را بر نگاه خویش میبستم.
و از بیراههها راه نجات خویش میجستم!
نه کس با من
نه من با کس
سر یاری
نه مهتابی . . . نه دلداری
و من تنهای تنها، دور از هر آشنا بودم
سرودی تلخ را بر سنگ لبها سخت میسودم،
نوای ناشناسی نام من را زیر دندانهای خود بشکست!
و شعر ناتمامی خواند:
ـ «بیا با من!»
از آن شب در تمام شهر میگویند:
ـ او . . . با تو؟
ولی من خوب میدانم
نه او با من!
نه من با او!
آذر ۱۳۳۳ ـ تهران
از مجموعه «کوچ و کویر»
* * *
از «نصرت رحمانی» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *