آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفـره، جامـهتان بر تن؛
یک نفر در آب میخواند شما را
* * *
آثار «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفـره، جامـهتان بر تن؛
یک نفر در آب میخواند شما را
* * *
آثار «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *
یادم آمد
شوق روزگار کودکی
مستی بهـار کودکی
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قـال کودکی برنگردد دریغا
. . .
یادت میاد که اون روز لب دریا
تو ساحل، رو شنها بازی میکردیم
. . .
در قطار
میدود دره و میدود كوه
میدود جنگل سبز انبوه
در قطار
میدود آسمان
میدود ابر
میدود دره و میدود كوه
میدود جنگل سبز انبوه
میدود رود
میدود نهر
میدود دهكده، میدود شهر
میدود، میدود دشت و صحرا
میدود موج بیتاب دريا
میدود خون گلرنگ رگها
میدود فكر
میدود عمر
میدود میدود میدود راه
میدود موج و مهواره و ماه
میدود زندگی خواه و ناخواه
من چرا گوشهای مینشینم؟
* * *
از «ژاله اصفهانی» در این سایت
در قطار [نگاهنگ] (صدای شاعر)
شاد بودن هُنر است (صدای شاعر)
* * *
دل به وجد آرد به گلشن رقص پروانه
میپرد از روی گلها شاد و مستانه
. . .
* * *
میروم شبها به ساحلها
تا بیابم خلوت دل را
. . .
او به اندازهٔ یک گلدان سبز
و به اندازهٔ یک شعلهٔ کبریت نبود.
* * *
«نه به اندازهی یک شعلهی کبریت» (نوشتاری)
* * *
و ستارهی پُر شتاب
بر مداری مأیوس
جاودانه میگردد
* * *
آثار «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *
صفحهٔ لاکی
صفحۀ عتیقۀ لاکی، کو وسیلهیی که بخواند؟
با نگارۀ سگ و بوقش، حیف اگر خموش بماند
این سگ نشسته به زانو، گو بلاید از سر نیرو
یار غار عهد کُهن را، بل ز خواب خوش بپراند
سکههای کهنۀ ایشان، قصۀ مکرر ما شد
قلب کودکانۀ ما را کس به «شهروا» نستاند
قلب کودکی به شماری کودکانه میزند آری
تهمت مرض منهیدش راز او طبیب نداند
صفحۀ عتیقه، بگو، هان! زنخدای خانه کجا شد
کز رُخت غبار بگیرد، از دلت ملال براند؟
کوک و دست و پنچۀ نرمش آن کُند که ناوک سوزن
سالیان کودکیم را در شیارها بدواند
دخترک به نغمۀ رقصی در حریر و تور گلافشان
همچو بوتۀ گل و سوسن دست و دامنی بتکاند
کوک و دست نازک مادر گم شدند و، ناوک سوزن
در شیار صفحۀ لاکی تاختن دگر نتواند
صفحۀ شکستۀ لاکی! «تاج» کو؟ «قمر» کو؟
«مرتضی» چه شد که به زخمی نبض ما را بجهاند؟
جمله خفتهاند و ـ دریغا! ـ خفته کی برآورد آوا
بانگ زاغ و بوم دمادم گوش خسته بدراند
چهرۀ زمانه دگر شد، شور کودکانه به سر شد
صفحۀ عتیقۀ لاکی خوبتر همان که نخواند
شهریور ۱۳۷۳
سیمین بهبهانی
از مجموعه اشعار «یک دریچه آزادی»
* * *
یادنامهی «سیمین بهبهانی» در این سایت
* * *