فریدون فروغی: زندون دل

فریدون فروغی زندون دل

زندون دل
شعر و آهنگ: ویلیام خنو
خواننده: فریدون فروغی

پُشت این پنجره‌ها دل می‌گیره
غم و غصه‌ی دل‌و تو می‌دونی
وقتی از بختِ خودم حرف می‌زنم
چشام اشک‌بارون می‌شه، تو می‌دونی

عمریه غم تو دلم زندونی‌یه
دلِ من زندون داره، تو می‌دونی
هر چی بهش می‌گم: تو آزادی دیگه.
می‌گه: من دوست دارم تو می‌دونی.

می‌خوام امشب با خُدام شِکوه کُنم
شِکوه‌های دلمو تو می‌دونی
بگم: ای خدا چرا بختم سیاه‌س
چرا بختِ من سیاس، تو میدونی

پنجره بسته می‌شه، شب می‌رسه
چشام آروم نداره، تو می‌دونی
اگه امشب بگذره فردا می‌شه
مگه فردا چی می‌شه، تو میدونی

عمریه غم تو دلم زندونی‌یه
دلِ من زندون داره، تو می‌دونی
هر چی بهش می‌گم: تو آزادی دیگه.
می‌گه: من دوست دارم تو می‌دونی.

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

داریوش: زندونی (ترانه فیلم)

داریوش اقبالی زندونی

 

زندونی
شعر: محمدعلی شیرازی
آهنگ: انوشیروان روحانی
خواننده: داریوش
ترانه فیلم: گذر اکبر

وقتی که دل تنگه، فایده‌ش چیه آزادی!؟
زندگی زندونه وقتی نباشه شادی
آدم که غمگینه دنیا براش زندونه
مابینِ صد ملیون بازم تنها می‌مونه

دنیای زندونی دیواره
زندونی از دیوار بیزاره

پرنده که بالش می‌سوزه
دلِ غم به حالش می‌سوزه
آخه مرگه واسش رهایی
پرنده که بالش می‌سوزه

آدمی که میشه شماره
روی یه عکس بی‌قواره
دیگه آخه کجا می‌تونه
سری بین سرا در آره

دنیای زندونی دیواره
زندونی از دیوار بیزاره

دنیای زندونی دیواره
زندونی از دیوار بیزاره

هوای قفس کُشنده
بیرون پُر از درنده
کجا بِره پَرنده

دنیای زندونی دیواره
زندونی از دیوار بیزاره

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

بنان: مشتاق و پریشان

بنان مشتاق و پریشان

مشتاق و پریشان
شعر:‌ سعدی
آهنگ: علینقی وزیری
خواننده: غلامحسین بنان

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورتِ بی‌جان بودم

نه فراموشیم از ذکرِ تو خاموش نشاند
که در اندیشه‌ی اوصاف تو حیران بودم

بی‌تو در دامنِ گلزار نخفتم یک شب
که نه در بادیه‌ی خارِ مغیلان بودم

زنده می‌کرد مرا دمبدم امیدِ وصال
ورنه دور از نظرت کُشته‌ی هجران بودم

به تولّایِ تو در آتشِ محنت چو خلیل
گوییا در چمنِ لاله و ریحان بودم

تا مگر یک نَفَسم بوی تو آرد دمِ صبح
همه شب منتظر مرغِ سحرخوان بودم

سعدی از جور فراقت همه روز این گوید:
عهد بشکستی و من بر سرِ پیمان بودم

غزلهای سعدی به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی،‌ انتشارات سخن، چاپ اول،‌ ۱۳۸۵،‌ صفحه ۲۱۱ و ۲۱۲

* * *

پوران: شعله خشم

پوران شعله خشم

شعله خشم
کلام: کریم فکور | خواننده: پوران
بر آهنگ: Aman ovçu – Narmina Mammadova

تو را دیگر نمی‌خواهم
چرا آیی همه شب سر راهم
ز نیرنگِ تو آگاهم
به پیشِ کوهِ غمت پَرِ کاهم
ز من بگذر، تو را دیگر
ای بلای دل و جان نمی‌خواهم
چرا سوزم؟ چرا سازم؟
من که این عمر گران نمی‌خواهم
گنه کردی، خطا کردی
چه شوری در دلِ‌ من به پا کردی
چه کردم من جز محبت
که این‌سان عمر مرا فنا کردی
زدی بر هم آشیانم
تو رسم مهر و وفا ندانستی
به حُسنِ خود شدی مغرور
که قدر عشقِ مرا ندانستی

*‌ * *
نمونه‌ی فارسی شده‌ی ترانه‌های مشهور

* * *

پوران: نگاه مست تو

پوران نگاه مست تو

نگاه مست تو
کلام: پرویز خطیبی | خواننده: پوران
بر آهنگ: Sayat Nova – Checka kezi neman

از خود اگر راندی مرا گفتی: «برو! دیگر میا»
با دیده‌ی مستت چرا بار دگر خواندی مرا
تو هستی ای آفتِ جان سایه‌ای گریزان
فغان از دستِ تو، نگه مستِ تو، مستِ تو، مستِ‌ تو ای بلای جان
شده‌ام مست از این قدحِ دستِ تو، دستِ‌ تو، دستِ تو، تا بُوَد جهان

*‌ * *
نمونه‌ی فارسی شده‌ی ترانه‌های مشهور

* * *

ویگن:‌ ملامتم مکن!

ویگن مللامتم مکن

ملامتم مکن!
کلام: کریم فکور | خواننده: ویگن
بر آهنگ: Enrico Macias – La femme de mon ami

ملامتم مکُن اگر از عشق تو کُنم حذر
گر در آغوشت نگیرم، شکوه مکُن ای فسونگر
دانی که من حق ندارم گیرمت مستانه به بَر
زان که تو پیمانِ وفا بسته‌ای با یار دگر
نام مرا به لب مَبر
ای عجب با من بود دوست
آن که با تو بسته پیمان
عهد و پیوند تو با اوست
او تو را می‌خواهد از جان
بی‌وفا باشم اگر من از تو خواهم عشق و وفا
این جوانمردی نباشد کز دست او گیرم تو را
رو که من در دام غمها ماندم تنها

* * *
نمونهٔ فارسی‌شدهٔ ترانه‌های مشهور

* * *

ویگن: بارون بارونه (گلنسا) (جلد صفحه)

ویگن بارون بارون گلنسا داستان یک عشق

بارون بارونه (گلنسا)
شعر: سیروس آرین‌پور
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده:‌ ویگن

بارون بارونه زمینا تَر می‌شه
گلنسا جونم کارا بهتر می‌شه
گلنسا جونم تو شالیزاره،‌ برنج می‌کاره
می‌ترسم بِچآد، طاقت نداره

بارون بارونه زمینا تَر می‌شه
گلنسا جونم کارا بهتر می‌شه

دونه‌های بارون ببارین آروم‌تر
گُلهای نارنج داره میشه پرپر
گلنسای من رو می‌دن به شوهر
خدای مهربون تو این زمستون
یا من‌و بِکُش یا اون‌و نَستون

بارون بارونه زمینا تَر می‌شه
گلنسا جونم کارا بهتر می‌شه
گلنسا جونم غصه نداره
زمستون می‌ره پُشتش بهاره

* * *
مجموعه‌‌ای از نام دختران در ترانه‌های ایرانی

* * *
ترانه‌های بازخوانی‌شده ایرانی (۱) [آ ـ ث]
ترانه‌های بازخوانی‌شده ایرانی (۲) [ج ـ ژ]
ترانه‌های بازخوانی‌شده ایرانی (۳) [س ـ غ]
ترانه‌های بازخوانی‌شده ایرانی (۴) [ف ـ ی]

* * *

عباس مهرپویا: من که در تو مرده‌ام

عباس مهرپویا من که در تو مرده ام

من که در تو مرده‌ام
شعر: یگانه شاهمیری
آهنگ: عباس مهرپویا
خواننده: عباس مهرپویا

من که در تو زندگانی یافتم
من که هستی را ز چشمانت نگاهت یافتم
دیگر قرارم نیست، دیگر شکیبم نیست
من که در تو مُرده‌ام

من که هستی را زچشمانت، نگاهت یافتم
من که آلامم میان تیره‌ی مویت، صدایت یافتم
دیگر قرارم نیست، دیگر توانم نیست
من که در تو مُرده‌ام

من که در یاد و خیالت مُرده‌ام
من که در یاد و و جودت نیستم
قصه‌گوی قلب من! دیگر قرارم نیست
خدا را! آسمانها را گواهی
من که در تو مُرده‌ام

* * *

● ترانه‌شناسی عباس مهرپویا
● حکایت ترانه‌ی «مرگ قو» به روایت عباس مهرپویا
● حکایت ترانه‌ی «بستر ننگین رقیب» به روایت شهیار قنبری

*‌ * *

روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

مرضیه: شراره جاویدان

مرضیه شراراه جاویدان

شراره جاویدان
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: همایون خُرم
خواننده: مرضیه

مهر منی
ماه منی
به دلبری اگر چه جانکاه منی
ز دلبران تويی که دلخواه منی
من شمع وفای توام
روشن به سرای توام
افسانه‌ی عشق و جنون
افسانه‌سرای توام
بينم که چو من تو غزلخوان شده‌ای

عشق است و غمی که پريشان شده‌ای

سخن بگو فدای لبهای تو، من
که با خبر شوم ز دنيای تو، من
به وقت رفتنم بيا تا که شَوَم
دوباره زنده از تماشای تو، من
من شمع وفای توام
روشن به سرای توام
افسانه‌ی عشق و جنون

افسانه‌سرای توام

غم دلم را کسی نداند
حکايتم را کسی نخواند
تو مهربانی کُن
تو همزبانی کُن
که هر که دم زد از وفا ديدم، نشانی از وفا ندارد
دگر کسی ز جمع اين ياران، محبت تو را ندارد
ز عشق خود مرا بسوزان
نه با جفا، به مهربانی
چنان کز آتشم بمانَد
شراره‌های جاوِدانی

* * *
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

مرضیه: در می‌زند

مرضیه در می زند

در می‌زند
شعر: سیمین بهبهانی
آهنگ: منوچهر لشگری
خواننده: مرضیه

در می‌زند، در می‌زند
در بزمِ ما خورشیدِ شب سر می‌زند سر می‌زند

فرمان چو دهد فرمان کُنم
جان خواهد اگر قربان کُنم

در می‌زند، در می‌زند
در بزمِ ما خورشیدِ شب سر می‌زند سر می‌زند

چون درآید، رخ نَماید
رنج دوری‌اش به سرآید
شب به سر رَسَد، سحر آید
در بُگشا! بر روی آن زیبا

در می‌زند، در می‌زند
در بزمِ ما خورشیدِ شب سر می‌زند سر می‌زند

ساقی به ساغری دیوانه کُن مرا
مستِ جنون به یک پیمانه کُن مرا
به رهش مگر ز مستی، گلِ زندگی بریزم
شده‌ام غبار و ترسم ز میانه برنخیزم

امشب که می‌آید ز در
بر دل ز شبهای دگر
آتش فزون‌تر می‌زند
آشفته‌ام چون موی او
مستانه هر دم سوی او
مرغ دلم پر می‌زند

در می‌زند، در می‌زند
در بزمِ ما خورشیدِ شب سر می‌زند سر می‌زند

* * *

error: Content is protected !!