شعری ماندگار از «سایه» و خطی به یادگار از «صمد بهرنگی»

هوشنگ ابتهاج صمد بهرنگی

دقیقا ۶۰ سال پیش در چنین روزی (۱۱ مرداد ماه ۱۳۴۱) صمد بهرنگی به درخواست دوستی برای یادگاری ابیاتی از شعر «کاروان» [گالیا] سروده‌ی هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه) را نوشته است. (گفتی که چیزی در این دفتر بنویسم تا بماند یادگار!)

ادامه خواندن شعری ماندگار از «سایه» و خطی به یادگار از «صمد بهرنگی»

چهره‌ای دیگر از «فروغ» بی‌نقاب

از گذشته و زندگی فروغ فرخزاد بسیار نوشته‌اند. «اسیر»ی که به «عصیان» خود را از پس «دیوار» بیرون و «تولدی دیگر» یافت. فروغ اما جز آنچه که همگان در باره‌‌ی او می‌دانیم چهره‌های کمتر دیده‌شده‌ی دیگری هم داشته که آن را در خاطرات به یاد مانده از او می‌توان دید. فروغ در مقام انسانی دردآشنا و همدلی‌هایی به شیوه‌ی خودش.

ادامه خواندن چهره‌ای دیگر از «فروغ» بی‌نقاب

خاطره‌ای از دیدار غلامحسین ساعدی و بزرگ علوی

در تابستان سال ۱۹۸۴ [۱۳۶۳] [غلامحسین] ساعدی تلفن کرد و خبر داد که بزرگ علوی از سوئیس به پاریس می‌آید و سه چهار روزی مهمان او خواهد بود. از من خواست که در آن مدت سر کار نروم و تمام وقت با او باشم که به تنهایی از عهده‌ی پذیرایی او برنخواهد آمد. روز موعود ساعت ۹ صبح به خانه‌ی ساعدی رفتم.

ادامه خواندن خاطره‌ای از دیدار غلامحسین ساعدی و بزرگ علوی

افسانه‌ی تلخ مردی که رنج می‌برد!

مردی که رنج می برد

حکایت ترانه‌ی «افسانه‌ی تلخ» سروده‌ی «فروغ فرخزاد» با صدای «الهه» و «مینو جوان» در فیلم «مردی که رنج می‌برد» ساخته‌ی «محمدعلی جعفری» در دهه‌ی سی خورشیدی.

ادامه خواندن افسانه‌ی تلخ مردی که رنج می‌برد!

نیاز به صحافی دارد!

برای سایز بزرگتر روی عکس کلیک کنید!

از سر اتفاق به تصویر صورتجلسه‌ای مربوط به «اشیاء متعلق به مرحوم نیما» برخوردم. فهرستی از چند کتاب، دوره‌‌هایی از مجلات و دست‌نویس‌های متعلق به نیمایوشیج که برای عرضه به سازمان میراث فرهنگی  تهیه شده است. احتمالا جهت خریداری این اقلام از سوی آن سازمان برای حفظ و نگهداری در «موزهٔ نیما».

ادامه خواندن نیاز به صحافی دارد!

حکایت عکس «فروغ فرخ‌زاد» و «معیر الممالک»

نام هادی شفائیه همواره با تاریخ عکاسی معاصر ایران در شکل آکادمیک آن همراه است. رشتهٔ عکاسی در نظام آموزشی ایران به پیشنهاد و همت او شکل گرفت و خود نیز سال‌ها در دانشگاه تهران تدریس این رشته را به‌عهده داشت.

ادامه خواندن حکایت عکس «فروغ فرخ‌زاد» و «معیر الممالک»

حکایت «فروغ فرخزاد» و چاپ کتاب «اسیر»

فروغ فرخزاد

(اولین اثرم را به امیر عزیزم تقدیم می‌کنم، تا قضاوت او در مورد من چه باشد! فروغ فرخ‌زاد ۱۳۳۴/۵/۱۵) دست‌نویس و امضای «فروغ» در تقدیم‌نامهٔ نسخه‌ای از کتاب «اسیر» به برادر بزرگ خود «امیرمسعود فرخ‌زاد».

مرور مطالب و حاشیه‌های مربوط به کتاب «اسیر» ضمن این‌ که پیشینه‌ای بر چاپ این کتاب است؛ می‌تواند گزارش وضعیتی از حال و روزگار خود «فروغ» در چمبر هزار خمی که گرفتارش بود هم باشد.

ادامه خواندن حکایت «فروغ فرخزاد» و چاپ کتاب «اسیر»

حکایت رفاقت «شاملو» و «شاپور»

پیوند و دوست بودن بعضی‌ها با هم شاید چندان بازتابی بیرونی نداشته باشد، خودشان اما از علاقه، ارادت و اندازه‌های دلبستگی‌هایشان نسبت به هم آگاه هستند. نمونه‌اش می‌تواند «احمد شاملو» باشد در پیوند دوستانه‌اش با خانوادهٔ سه نفرهٔ «پرویز شاپور»، «فروغ فرخزاد» و فرزند آن‌ها «کامیار شاپور».

ادامه خواندن حکایت رفاقت «شاملو» و «شاپور»

تک‌چهره‌های مشهور «نیما یوشیج» از «هادی شفائیه»

برای دیدن عکس در سایز بزرگ، روی آن کلیک کنید!

می‌دانیم که نیما یوشیج اشعار زیادی سروده است. و من و شما هم البته کم از سروده‌های این شاعر نامی نخوانده‌ایم؛ اما اگر از ما بپرسند کدامیک از آنها را به یاد دارید؟ شاید پیش از همه، «آی آدمها»، «تو را من چشم در راهم» و «مهتاب» را به یاد بیاوریم. امروزه بیت‌هایی از این سروده‌ها حتی ضرب‌المثل شده است. (این از اشعار نیمایوشیج.)

ادامه خواندن تک‌چهره‌های مشهور «نیما یوشیج» از «هادی شفائیه»

error: Content is protected !!