امروز (سوم اسفند ماه) سالروز تولد دلکش است. خوانندهای که از صدا و ترانههایش خاطرهها داریم. تا نگویند که از یاد فراموشانند، صدای او را در اجرای چند ترانهی خاطرهانگیز بشنوید. یاد خوش دلکش شاد و یادمان باشد.
برچسب: معینی کرمانشاهی
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانههای ماندگار
«معینی کرمانشاهی» شاعر بخشی از ترانههای ماندگار زمانهی ما است. چند ترانه از سرودههای او که با صدای خوانندگان مختلف همراه با نوای مشهورترین نغمهسازان موسیقی معاصر ایران اجرا شده و به یادگار مانده است را بشنوید. یادش گرامیباد.
داریوش رفیعی: شمع شبانه (بازخوانی ترانهها)
پروین: تنها رفتهای (۲۱ مرداد ۱۳۴۲)
تنها رفتهای
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: فیروز
خواننده: پروین
شور و حال کودکی برنگردد دریغا (نگاهنگ)
یادم آمد
شوق روزگار کودکی
مستی بهـار کودکی
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قـال کودکی برنگردد دریغا
. . .
معینی کرمانشاهی: خلیج فارس
سروده و صدا: رحیم معینی کرمانشاهی
موسیقی زیر صدا: مهندس همایون خُرم
رقص گیسو «دلکش»، آشفتهحالی «بیژن جزنی»!
ترانهها را بنا به اقتضا میشود در گروههای موضوعی مختلف هم دستهبندی کرد، که خب البته ما قصد آن را ـ دستکم حالا و در اینجا ـ نداریم. فقط به اشاره بگوییم و یاد کنیم از ترانههایی که خود، جدا از شعر و آهنگ و صدای خوانندهاش، با بعضی از حوادث تاریخی، در عصر نسلی که ما بوده باشیم گره خورده و دستمایۀ بهیادآوری آن واقعۀ خاص برای شنوندۀ آن ترانه است.
حسن شجاعی: صبر خدا (عجب صبری خدا دارد)
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
همان یک لحظهی اول، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بیوجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدگر، ویرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که در همسایهی صدها گرسنه
چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم
نخستین نعرهی مستانه را خاموش آندم، بر لب پیمانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که میدیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامهی رنگین
زمین و آسمان را واژگون، مستانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
نه طاعت میپذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان، سبحهی صد دانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنونِ صحرا گردِ بیسامان
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو، آواره و دیوانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
به گِردِ شمعِ سوزانِ دلِ عشاقِ سرگردان
سراپای وجود بیوفا معشوق را، پروانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
به عرش کبریایی، با همه صبر خدایی
تا که میدیدم عزیز نابجایی، ناز بر یک ناروا گردیدهخواری میفروشد؛
گردش این چرخ را وارونه، بیصبرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که میدیدم مشوش عارف و عامی
ز برق فتنهی این عِلمِ عالمسوزِ مردمکُش
ـ به جز اندیشهی عشق و وفا ـ
معدوم، هر فکری در این دنیای پر افسانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم
همین بهتر که او خود جای خود بنشستهو
تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
عجب صبری خدا دارد!
* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *
معینی کرمانشاهی، شاعر ترانههای ماندگار
* * *
پوران: خشم طبیعت
پینوشت: معینی کرمانشاهی در توضیح شعر «خشم طبیعت» نوشته است: «به مناسبت زلزلهی مهلک خراسان و با دیدن تصاویری از این رخداد سروده شده است.»
زمینلرزه دشت بیاض و فردوس، دو زمینلرزهٔ پیاپی بود که در دو روز منطقهی دشت بیاض، کاخک و فردوس را ویران کرد.. تاریخ وقوع این زمینلرزهها بعدازظهر نهم شهریور، و صبح روز بعد در دهم شهریور ماه سال ۱۳۴۷ بود.
کشتهشدگان این دو زمین لرزه در آمارهای مختلف بین ۷۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ نفر اعلام شده است. در این زمینلرزهها که با نامهای «زمینلرزهی فردوس»، «زمینلرزهی کاخک» و «زمینلرزه جنوب خراسان» هم شناخته میشود؛ حدود دوازدههزار خانه مسکونی ویران و ۶۱ روستا تخریب شدند.
* * *
خشم طبیعت
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: انوشیروان روحانی
تنظیم آهنگ: جواد معروفی
خواننده: پوران
سال اجرا: ۱۳۴۷
روز و شب دست دعا
میبرم سوی خدا
کای خدا از بندگان پُر گناهت رو مگردان
قلب عالم را ز خشم خود ملرزان
گر بُوَد بر دوش ما بار گناهی
اشکِ چشمِ کودکان را کُن نگاهی
غم به گیتی چیره گشته
ای گواه بیگناهان طاقتی ده
آسمانها تیره گشته
ای پناه بیپناهان طاقتی ده
زد به گردون ابر غم چتر سیاهی
رحمتی، بخشایشی، لطفی، الهی
روز و شب دست دعا
میبرم سوی خدا
کای خدا از بندگان پُر گناهت رو مگردان
قلب عالم را ز خشم خود ملرزان
گر بُوَد بر دوش ما بار گناهی
اشکِ چشمِ کودکان را کُن نگاهی
چشمهساران خشک اگر شد
تشنگان را در کویر غم مسوزان
در جهانِ آفرینش
خیمهگاهِ زادهی آدم مسوزان
* * *
معینی کرمانشاهی، شاعر ترانههای ماندگار
* * *
مرضیه: طاوس
طاوس
در کنار گُلبنی خوشرنگ و بو، طاوس زیبا
با پَر صد رنگِ خود مستانه زد چتری فریبا
از غرورش هرچه من گویم یک از صدها نگفتم
نکتهای در وصفِ آن افسونگر رعنا نگفتم
تاج رنگینی به سر داشت
خرمنی گُل جای پَر داشت
در میان سبزه، هر سو
مست و پاورچین گذر داشت
هر زمان بر خود نظر بودش سراپا
نخوتش افزون شد از آن چتر زیبا
بیخبر از کار دنیا
من که خود مفتون هر نقش و جمالم
هر زمان پابند یک خواب و خیالم
خوش بُدم گرم تماشا
چو شد ز شور او فزون غرور او
پای زشتش شد هویدا
هرکسی در این جهان،
باشد اسیر زشت و زیبا
چو غنچه بسته شد
پرش شکسته شد
تا بدید آن زشتی پا
هرکسی در این جهان،
باشد اسیر زشت و زیبا
من همان طاوس مستم
چتر خود نگشاده بستم
یک جهان ذوق و هنر هستم
ولی با صد دریغا
سینهایی بیکینه دارم
روح چون آیینه دارم
گنج شعر و شور و حالم
این همه نقدینه دارم
جلوهی آن مرغ شیدا، گفتهی جانپرور من
پایِ آن طاوسِ زیبا، هستیِ رنجآور من
* * *
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانههای ماندگار
* * *