ژاله اصفهانی: شاد بودن هنر است (صدای شاعر)

ژاله اصفهانی شاد بودن هنر است

شاد بودن هنر است
سروده و صدای: ژاله اصفهانی

بشکُفد بار دگر لالهٔ رنگین مُراد
غنچهٔ سرخ فروبستهٔ دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به‌سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر.

شاد بودن هُنر است
شاد کردن هُنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی‌جان، شب و روز
بی‌خبر از همه خندان باشیم
بی‌‌غمی عیب بزرگی ا‌ست
که دور از ما باد!

کاشکی آینه‌ای بود درون‌بین،
که در او
خویش را می‌دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه‌ها می‌دیدیم
می‌شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه‌نهاد،
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن،
پیک پیروزی و امید شدن.

شاد بودن هُنر است
گر به شادی تو دل‌های دگر باشد شاد
زندگی صحنهٔ یکتای هُنرمندی ماست
هر کسی نغمهٔ خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به‌جاست
خُرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

* * *
از «ژاله اصفهانی» در این سایت

در قطار [نگاهنگ] (صدای شاعر)
در قطار (دستخط و صدای شاعر)

* * *

در شبی مهتاب بنگر در زیر نور ماه (نگاهنگ)

در شبی مهتاب بنگر در زیر نور ماه
امواج کارون را

شهیار قنبری: ۱۳ «به دلاوران سیاهکل» (صدای شاعر)

شهیار قنبری سیزده

سروده و صدای: شیهاز قنبری
موسیقی: موریس ژار
از: مجموعهٔ یک دهان آواز سرخ

رسولان پرسیدند: «ایمان ما را زیاد کن!»
خداوند پاسخ داد: «اگر شما به اندازه‌ی دانه‌ی خردلی ایمان می‌داشتید،
می‌توانستید به این درخت توت بگویید از ریشه در بیا و در دریا کاشته شو!
پس آن‌گاه، درخت چنان می‌کرد که می‌خواستید.» [کتاب مقدس]

و درختانِ تناور ما رفتند و رفتند تا جنگل شدند.
و از این‌روست که از پسِ غیبت‌شان، جنگل، همیشه تن‌سرخ است.

سیزده
(به دلاوران سیاهکل)

سیزده هفته‌ی پیش
سیزده موشِ سیاه
سیزده کفشِ تمامی سوراخ
در علف‌ها دیدند
و چه بی‌شرمانه
همه را بلعیدند.

فصل سنگینی بود
از خود این بی‌برکت می‌پرسید:
ـ کسی از راه می‌آید آیا؟

آخرین مرد جوان هم آمد
اولین مردِ جوان با او گفت:
سیزده بار بگو
بیداری
تا بگویم
ـ آری ـ
کولبارت بردار
روی گلبرگِ شقایق بنویس
سیزده بار از نو
می‌شود با هر دست
رفت
سر وقتِ
درو.

داس‌ها زنگاری
وقت کم، فرصتِ صیقل هم نیست
و هوا بارانی‌ست
تا طلوع فریاد
چند ساعت باقی‌ست!

سیزده بار بگو
در تنم خونِ یهودایی نیست
تا بگویم کافی‌ست
کولبارت بردار
چوبدستت را نیز
و برادر
برخیز.

بیشه از خود پرسید:
ـ پس در این ساکتِ خشک
چشمه‌هایی هم هست

و درخت از ریشه:
ـ عاقبت رود به جنگل پیوست؟
بعد از این سفره‌ی تو بارانی.

غوک پرسید از مار:
ـ سیزده هفته‌ی پیش
شیر افیونی جنگل، همه‌شان را بلعید؟

مار پاسخ در داد:
ـ و چه رندانه
به بی‌تجربگی‌شان خندید
غافل اما
که برادرهاشان
اینک
از تپه روان
و به نزدیک سحر
کار او
یک‌سره سازند آخر.

ـ دست‌هاشان پُر باد
تا طلوع فریاد!

سیزده هفته‌ی بعد
سیزده موشِ سیاه
سیزده کفشِ تمامی سوراخ
در علف‌ها دیدند
و چه بی‌شرمانه
همه را بلعیدند.

اینک
آن‌جا
آن‌سو
از خود این بی‌برکت می‌پرسد:
ـ کسی از راه می‌آید آیا؟
و من، این‌جا از تو:
ـ تو، می‌آیی با ما؟

[درخت بی‌زمین، دفتر سوم (دلریختگان)، چاپ اول ۱۹۹۱، آمریکا، صفحۀ ۱۷۸ تا ۱۸۱]

* * *
واقعهٔ «سیاهکل» در ترانه‌ها:
جمعه (شهیار قنبری، اسفندیار منفردزاده، فرهاد مهراد)
جنگل: (ایرج جنتی‌عطائی، بابک بیات، داریوش اقبالی)

* * *

حمید مصدق: سیب (صدای شاعر)

حمید مصدق

درآمد بر منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»
با صدای: حمید مصدق

شصت سال از به خاک افتادن «سیب دندان‌زده» گذشت!
زنده‌یاد «حمید مصدق» تاریخ سرایش شعر درآمد بر منظومهٔ بلند «آبی، خاکستری، سیاه» را خرداد ماه ۱۳۴۳ نوشته است. (همین ماه در ۶۰ سال پیش). با یاد ارجمند او، این سروده را با صدای شاعر بشنویم!

تو به من خندیدی
و نمی‌دانستی
من به چه دلهره از باغچۀ همسایه
سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تُند دوید
سیب را دست تو دید
غضب‌آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان‌زده از دست تو افتاد به‌خاک
و تو رفتی وهنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خش‌خش گام تو تکرار کُنان،
می‌دهد آزارم

و من اندیشه‌کُنان
غرق این پندارم
که چرا،
ـ خانۀ کوچک ما
سیب نداشت

خرداد ۱۳۴۳

حمید مصدق
درآمد بر منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»

* * *

از «حمید مصدق» در سایت «راوی حکایت باقی»
● 
ترانه‌هایی بر اساس سروده‌های «حمید مصدق»
● «من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی» (صدای شاعر)
● منظومه «آبی، خاکستری، سیاه» (متن کامل، صدای شاعر)
● «سیب» درآمد بر منظومه‌ی «آبی، سیاه،‌ خاکستری» (صدای شاعر)

* * *

شازده کوچولو (با صدا و اجرای: ایرج گرگین)

ایرج گرگین شازده کوچولو

از داستان «شازده کوچولو»، چند ترجمه و دو اجرای نمایشنامه‌ای وجود دارد. یکی با ترجمه و صدای «احمد شاملو»، با عنوان «مسافر کوچولو»، و دیگری با اجرای «ایرج گرگین» در مقام راوی داستان.

از «ایرج گرگین» باید در فرصتی بهتر، بیشتر از این‌ها نوشت. امروز اما به یادبودش، صدایش را در روایت «شازده کوچولو» او از آنتوان دوسنت اگزوپری بشنوید!

شازده کوچولو
نویسنده: آنتوان دو سنت اگزوپری
ترجمه و تنظیم رادیویی: ایرج گرگین
راوی: ایرج گرگین
شازده کوچولو: تامی مفید
روباه: فهیمه راستکار
مار: سیروس ابراهیم‌زاده
گل: سوسن مقصودلو

* * *
«مسافر کوچولو»، (شازده کوچولو) به ترجمه و صدای «احمد شاملو»

* * *

error: Content is protected !!